فن آوری در خدمت انسان یا انسان در خدمت فن آوری؟
- سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۴۴ ب.ظ
- ۰ نظر
فن آوری در خدمت انسان یا انسان در خدمت فن آوری؟
ریچاردهاینبرگ
چکیده
دراوایل قرن بیستم، تولیدات کارخانهها برای پاسخگویی تقاضای روزافزون مردمی که تا آن موقع بیشتر روستایی و در تولید مواد غذایی خویش خودکفا بودند، مثل قارچ سر بر آوردند.به خاطر همین تقاضای زیاد، تولید کنندگان شروع به تبلیغات وسیع و گسترده برای فروش محصولات خود کردند. کار تلویزیون، دمیدن بر آتش سیری ناپذیر انسان در راستای سیستم کاپیتالیستی مصرف گرایی بود. زنان هم دیگر نقش و کارکرد سابق را نداشتند. آنان هم مصرف کننده دائمی تولیدات و هم کارگران تولید کننده همان محصولات بودند. این گونه بود که محصول جانبی کاپیتالیسم یعنی فمنیسم، با از بین بردن نقش قدیمی و سنتی زنان و جایگزینی آن با مصرف گرایی،پا به عرصه وجود گذاشت.
تقریباً همه از این شکایت میکنند که وسایل و ابزارهای فن آوری جدید، تبدیل به وسایل اغواکنندهای شدهاند که میشود به آنها لقب ساحرههای مدرن داد. گویی برای انجام هرکاری، به آنها نیاز داریم. آنقدر زندگی را بر خود سخت گرفته ایم که انگار ما ابزاری هستیم که در چنبره خیل عظیم ماشینهای غیرقابل کنترل گرفتار آمدهایم. ما اولین آدمهایی نیستیم که این احساس را داریم. نقد فن آوری، تاریخی طولانی دارد. در انگلستان قرن19، «لادایتها» (کارگران مخالف دستگاههای جدید صنعتی در قرن نوزدهم و مخالفان فن آوری به معنای عام ) اولین کسانی بودند که صدا و البته تیغ خود را بر روی تأثیرات انسان زدایانه مظاهر فن آوری بلند کردند. همانطور که صنعتی شدن از لامپهای برقی گذشته تا هواپیماهای جت و مسواکهای برقی حاضر، دهه به دهه گسترش یافته است، شتاب بی روح و ماشینی آن، روح انسان های اندیشمند و متفکر را آزرده است. طی قرن گذشته تا به امروز، نویسندگان بی شماری از لویس مامفورد، ژاک الول، ایوان ایلیچ، کرگ پاتریک سال، استفان میلز، کلیس گلندینینگ، جری ماندر، جان ژرژان، دریک یانسن و دیگران، تلاش کردهاند تا به نسل جدید بفهمانند، چطور و چرا ما توسط ماشینهای خود به اسارت گرفته شده ایم و تفکرات خود را مثل برنامه روزانه خود به آنها سپرده ایم.