رهروان اندیشه انقلاب اسلامی

پایگاه علمی-تحلیلی رهروان اندیشه انقلاب اسلامی _ _ _ {انتشار آزمایشی}

رهروان اندیشه انقلاب اسلامی

پایگاه علمی-تحلیلی رهروان اندیشه انقلاب اسلامی _ _ _ {انتشار آزمایشی}

رهروان اندیشه انقلاب اسلامی

عصر گذار؛ عصر انتظار است. حرکت تاریخی جامعه شیعیان در دوران انتظار، صیرورت و گذار به یک جامعه عالی است که اراده معصوم علیه السلام در تمام شؤون آن جاری شده باشد. و تا جامعه شیعه خود را به یاران سیدالشهداء علیه السلام نزدیک نکند و همچون عبد امام صادق علیه السلام نگردد؛ امام زمانمان ظهور نخواهد کرد.

پس این ما هستیم که باید عوض شویم؛ تغییر کنیم؛ متعالی گردیم؛ به سمت امام علیه السلام حرکت کنیم. ما باید دگرگون گردیم. عصر گذار؛ یعنی همین!

امام ره به ما آموخت انتظار تنها در مبارزه است، و این بدین معناست که وظیفه ما در دوران انتظار فعال بودن و درگیری با جبهه باطل است نه منفعل بودن و انزوا!
حقیقت آن است که جامعه ی منتظر شیعه در دوران غیبت وظیفه ای بس سنگین بر عهده دارد و آن زمینه سازی ظهور آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف است. در باب مؤلفه های زمینه سازی توسط علماء سخنان زیادی گفته شده است که شامل ابعاد مختلفی از معیار ها همچون تربیت 313 یار، ایجاد پایگاه قدرت شیعیان، افزایش اسلام خواهی درسطح جهانی، به اضطرار رسیدن مؤمنین در نیاز به امام و ... خواهد بود که می توان همه آنها را در یک گذاره از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی خلاصه کرد:
»»»»»»»»"تمدن نوین اسلامی"««««««««

حجت الاسلام دکــتر احمد رهدار:

فرهنگستان علوم اسلامی قم؛ فرصت‌ها و تهدیدها

عصر گذار۱. بهار ۱۳۷۵، در فرهنگ‌سرای اندیشه تهران، در جلسه‌ای که با عنوان غرب‌شناسی برگزار شده بود، با سخنران جلسه حجت‌الااحسلام و المسلین سید محمدمهدی میرباقری آشنا شدم. پیش از آن تاریخ از ایشان و فرهنگستان علوم اسلامی ـ مرکز علمی که در آن مشغول به فعالیت علمی بودند ـ هیچ نمی‌دانستم. به‌رغم این، جنس متفاوت الفاظ و مفاهیم، استدلال‌ها و نهایتاً ورودی و خروجی بحث ایشان نه برای من که برای بسیاری دیگر از حضار، جذاب بود و همین مسأله باعث شد تا در پایان جلسه، از ایشان برای سخنرانی در گروهی با عنوان گروه مطالعات غرب‌شناسی که مدتی قبل در شهر قم راه‌اندازی کرده بودم، دعوت کنم. خالصانه تقاضا کردم و ایشان متواضعانه پذیرفتند.

 

۲. در کنگره‌های علمی، سر کلاس‌های درسی، مباحث آزاد طلبگی و...، نوعاً وقتی رویکردهای فرهنگستانی را مطرح می‌کردم، با عصبانیت زودهنگام و غیرمنتظره مخاطبانم، روبه‌رو می‌شدم. آن‌ها در حالی که کم‌ترین مطالعه‌ای از مباحث فرهنگستان نداشتند ـ و من این مطلب را از خلال بحث‌های تفصیلی با آن‌ها درمی‌یافتم، در برخی موارد خودشان نیز تصریح می‌کردند ـ نقدهای کلیشه‌ایی داشتند که شایع‌ترین آن از این قرار است. مطالب‌شان به زبانی گفته می‌شودکه خودشان می‌توانند آن‌ها را بفهمند و بس. پاسخ من به آن‌ها چنین بود:

الف. در احوالات ابن سینا آمده که برخی از متون سنگین فلسفی را چهل بار می‌خواند تا بفهمد. گاه حتی با چهل بار مطالعه نیز نمی‌فهمیده و نهایتاً به نماز و دعا متوسل می‌شده است تا بالاخره موفق به درک آن می‌‌شده است. آیا شایسته نیست کسانی در این عصر ادامه‌دهنده این سنت علمی باشند و آن‌قدر حوصله به خرج دهند تا چهل بار یک متن فرهنگستانی را بخوانند و اگر باز هم اصل آن را نفهمند، نقدش نزنند؟!

ب. تاریخ علم نشان دهنده آن است که فقط نوشته‌ها و گفته‌های مرحوم سیدمنیر و مکتب فکری او نیست که در بادی امر پیچیده و غامض به نظر می‌رسد، به عنوان مثال، در میان نویسندگان و متفکران غربی، پیچیدگی نوشته‌های هگل مشهور است، اما از هیچ‌کس پذیرفته نیست که صرفاً به دلیل این پیچیدگی، آثار هگل را مطالعه نکرده به نقد بنشیند. اساتید و محققان ما هگل، مارکس، فروید، فوکو، لاکان، ویتگنشتاین، سوسور و... را مطالعه می‌کنند، اما کم‌تر فرصت می‌کنند که امثال سید منیر را نیز بخوانند.

ج. همة دانشگاه‌ها سهمیه‌هایی برای بورس مطالعاتی دارند؛ بر اساس آن، برخی از اساتید خود را به مدت یکی دو سال به یکی از مراکز علمی عمدتاً دنیای غرب اعزام می‌کنند تا آخرین نتایج علمی آن‌جا را مطالعه کرده و پس از فراگیری، به کشور بازگردند. متأسفانه این سفرها در بسیاری از موارد، با هزینه‌های فراوان و نتایج اندک صورت می‌گیرد. آیا بهتر نیست دانشگاه‌های ما برای مطالعه دیداه‌های علمی شخصیت‌های بومی نیز سهمیة بورس مطالعاتی در نظر بگیرند؟ بورس‌هایی که به مراتب هزینه‌های کم‌تری به ما تحمیل خواهند کرد و احتمالاً نتایج بیش‌تری هم در بر خواهد داشت.

د. مرحوم سید منیرالدین حسینی الهاشمی ـ مؤسس و بنیان‌گذار فرهنگستان علوم اسلامی ـ بر این باور بوده‌اند که باید میان «زبان تولید» و «زبان توزیع» علم تفاوت قائل شد. از نظر وی، برای این‌که یک کشف علمی در چرخه حیات انسانی قرار بگیرد، پنج مرحله را باید طی کند:

۱.آزمایشگاه؛ که عناصر در آن کشف و سپس در جایگاه مناسب خود و در ارتباط منطقی با یکدیگر، گذاشته می‌شوند.

۲.دانشگاه؛ که عناصر در آن تئوریزه و تبیین و نهایتاً تبدیل به فرمول و گزاره می‌شوند.

۳.کارخانه؛ که فرمول‌ها (گزاره‌ها) در آن تبدیل به ساختار شده و منتج به صنعت می‌شوند.

۴.بازار؛ که خروجی و محصولات صنعت در آن وارد شده و در معرض عموم قرار می‌گیرند (کالای مصرفی).

۵.خانه: که محصولات صنعتی در آن‌ وارد حیات انسانی شده و مصرف می‌گردند.

از نظر مرحوم حسینی، تولیدات فرهنگستان تاکنون مربوط به مرحله آزمایشگاه است و بر این اساس، هنوز به مرحله توزیع نرسیده تا ادبیات توزیع اندیشه‌های خود را تولید کنند.

 

۳. نمی‌دانم به لحاظ تاریخی مرکز فرهنگستان علوم اسلامی، چه فرایندی را طی کرده است؟ آیا از روز نخست فعالیت علمی داشته یا حرکتی سیاسی بوده که در ادامه منجر به فعالیت علمی شده است؟ هرچه بوده، الان به عنوان یک مرکز علمی که محققان شایسته‌ای در آن فعالند، معروف است. به‌رغم این، متأسفانه هنوز میان این مرکز و دیگر مراکز علمی، حتی در قم، گفت‌وگوی علمی به معنی دقیق کلمه صورت نگرفته است. معدود گفت‌وگوهای رسمی که میان برخی نظریه‌پردازان این مرکز و دیگر مراکز علمی صورت گرفته، بیش از این‌که گفت‌وگو باشد، مناظره بوده است. واقعیت این است که میان گفت‌وگو و مناظره تفاوت وجود دارد. و هر یک لوازمی دارند که اگر رعایت نشود، نتیجه نخواهند داد. برخی از تفاوت‌ها و لوازم عبارتند از:

الف. در گفت‌‌وگو، طرفین بحث برای یک‌دیگر جایگاه و شأن علمی قائل هستند و امکان استفاده علمی از طرف دیگر را مفروض می‌گیرند. این در حالی است که در مناظره، طرفین در اصل جایگاه و شأنیت اندیشه یکدیگر تردید داشته و تلاش می‌کنند تا به نفی یک‌دیگر بپردازند و چه بسا سخنان حق یک‌دیگر را هم نپذیرند.

ب. ‌گفت‌وگوی علمی مستلزم نوعی هم‌دلی میان طرفین بحث است؛ به عبارت دیگر، در یک گفت‌وگوی علمی، طرفین بحث باید تلاش کنند تا مطالب یک‌دیگر را تکمیل و اصلاح کنند. در حقیقت، گفت‌وگوی علمی معطوف به رشد علمی صورت می‌گیرد، این در حالی که مناظره‌ علمی معطوف به شکست یک طرف و غلبه طرف دیگر است.

ج. در گفت‌وگوی علمی طرفین بحث، باید در طرح مباحث آزاد باشند. متأسفانه در اکثر گفت‌وگوهای علمی ما، فضاهای هژمونیک کاذبی وجود دارند که همواره به نفع یکی از طرفین گفت‌وگو، عمل می‌کنند و غالباً تابع متغیری از سیاست هستند؛ بدین معنی که سیاست، راهبر تفکر قرار می‌گیرد و نه برعکس. در چنین شرایطی امکان گفت‌وگوی علمی به معنی دقیق کلمه ایجاد نمی‌شود.

 

۴. در بایگانی فرهنگستان، ده‌ها جلد کتاب و صدها ساعت بحث ضبط شده متعلق به اقتراحات علمی مرحوم سید منیر وجود دارد که تقریباً همه آن‌ها، مطالب جدید و غیرتکراری‌اند. اگر همة این مطالب هم غلط باشد، باید بپذیریم کسی که می‌تواند این حجم از مطالب را در قالب یک منطق علمی ـ هرچند قابل دفاع قطعی نباشد ـ مطرح کند، بی‌شک نابغه است. عدم اقبال جامعه به چنین افرادی،‌ بیش از آن‌که ظلم به آن‌ها باشد، ظلم به خود آن جامعه است. متأسفانه در بسیاری از موارد، برخلاف آن‌چه باید باشد، حق را با مردم می‌سنجند و نه برعکس. این‌که در زمان حیات ایشان به اندیشه‌های وی اقبال عمومی صورت نگرفته، نمی‌تواند به خودی خود نقد آن باشد. دلایل زیادی می‌تواند وجود داشته باشد که مردم یک عصر گرفتار «حجاب معاصرت» شوند و با اندیشه‌های متفکر زمانه‌شان بیگانه شود. چنین چیزی در تاریخ ما فراوان اتفاق افتاده است؛ مثلاً ملاصدرا یکی از متفکّرانی است که اندیشه‌های وی در عصر خودش نه تنها مورد اقبال قرار نگرفت، بلکه مورد بی‌مهری قرار گرفت و با تأخیر بیش از یک قرن صدایش شنیده شد.

 

۵. وقتی نسبت امکانات مادی و نیروهای انسانی فرهنگستان را با نتایجی که به دست آورده‌اند می‌سنجیم، به روشنی درمی‌یابیم که همتی بلند و پشت‌کاری عظیم در آن‌جا وجود داشته است. آن‌ها با تحمل سختی‌های کار از سویی و برخوردهای سیاسی از سویی دیگر، شنای در خلاف جهت آب نموده و راه پرمخاطره‌ای را طی کرده‌اند. فارغ از درست یا غلط بودن مبانی و نتایج بدست آمده، فعالیت علمی این مرکز از چند جهت قابل درج است:

الف. اتکاء به مبانی دین مبین اسلام، مفروض همه تولیدات فکری فرهنگستان علوم بوده است. مرحوم سیدمنیر، در تلاش فکری خود حرکت از قدرمتیقن‌های دینی را به عنوان یک اصل مفروض می‌دانست و تمام استنتاجات خود را از بسط مبانی دینی بدست می‌آورد. شاید نتوان بر همه آن فراورده‌ها، مُهر تأیید زد ـ که خودشان نیز چنین ادعایی نداشته‌اند ـ اما قرار دادن قدرمتیقن‌های دینی به عنوان اصل مفروض، در عصری که بسیاری از صاحب‌نظران ما در کمال خودباختگی، مبانی فکری تمدن رقیب (غرب مدرن) را به عنوان اصل مفروض تلاش‌های فکری خود قرار داده‌اند، ذی‌قیمت و قابل تقدیر است.

ب. بی‌شک تعامل فکری یک فرهنگ با دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، به پویایی آن می‌انجامد؛ اما این تعامل اگر با روش درست صورت نگیرد به یکی از دام‌های التقاط یا انحلال منجر خواهد شد. تعامل یک فرهنگ با فرهنگ‌های دیگر، آن‌گاه مفید است که اهل آن فرهنگ در مطالعات تطبیقی خود، اصل را در بسط و تطبیق آموزه‌های فرهنگ‌ خود قرار دهند نه فرهنگ بیگانه. به عنوان مثال؛ اگر یک مسلمان بخواهد موضوعاتی از قبیل علم، آزادی و... را به شکل تطبیقی در اسلام و غرب مطالعه کند، زمانی برای وی پویایی و رشد به دنبال خواهد داشت که تبیین وی از علم، آزادی و... در غرب، تبیینی اجمالی و تبیین وی از همان موضوعات در اسلام، به گونة تفصیلی باشد. فرهنگ‌ها آن‌گاه که به تفصیل می‌رسند، تبدیل به تمدن می‌شوند. در فرهنگستان علوم اسلامی، بنا بر تفصیل آموزه‌های اسلام است و نه غرب. اهالی فرهنگستان در چند دهه تلاش علمی خود، موفق به تولید انبوهی از واژگان و مفاهیمی شده‌اند که در توضیح تفصیلی آموزه‌های اسلام نقش مهمّی می‌تواند داشته باشد. به عبارت دیگر، ادبیات آموزه‌های اسلامی را به تفصیل رسانده و با این کار، بی‌شک به ظهور تمدنی فرهنگ اسلامی، کمک کرده‌اند.

ج. بر خلاف آنچه گمان می‌رود، همواره پاسخ‌های جدید راه رشد و پیشرفت به اینده را برای انسان باز نکرده است؛ بلکه گاهی پرسش‌های جدید نیز به همان میزان راه گشا و مؤثر بوده اند. محققانی که به شکل تطبیقی به مطالعه ایده‌های فرهنگستان و ایده‌های مخالف آن پرداخته اند، به روشنی متوجه شده‌اند که حتی اگر پاسخ‌های فرهنگستان هم مورد قبول نباشد، بی‌شک بسیاری از پرسش‌های فرهنگستان ـ در خصوص نسبت دین و جامعه، دین و سیاست، دین و اقتصاد، دین و حکومت، دین و مدیریت و دههها موضوع و مسأله بالفعل مورد نیاز ما ـ نسبت به پرسش‌های برخی گفتمان‌های مخالفش، بیشتر، عمیق تر و مناسب تر نیازهای امروزی ماست. البته نباید فراموش کرد که پرسش‌های عمیق هیچ گاه تصادفی طرح و پرسیده نمی‌شوند، بلکه آنها در اکثر موارد، مسبوق به بررسی‌های عمیق اند.

 

۶. مرحوم سیدمنیر، بیش‌ از آن‌که مطالعه کنند، فکر می‌کرده‌اند. گفته شده که ایشان به ندرت آثار دیگران را مطالعه می‌کرده‌اند. جانشین ایشان جناب استاد میرباقری نیز چنین هستند. این مسأله باعث شده تا از جانب برخی متهم به هیچ انگاشتن تلاش‌های فکری دیگران شده و مورد انتقاد قرار گیرند. در این خصوص توجه به نکات ذیل حایز اهمیت است:

الف. با مطالعه به تاریخ حیات علمی عالمان بزرگ، دو روش فهم و استنباط را در آن‌ها می‌یابیم. برخی بیش‌تر استنتاجات خود را بدون این‌که زیاد به آثار دیگران مراجعه کنند، از طریق تأملات شخصی به دست آورده‌اند. برخی نیز از طریق تأمل در تجربیات دیگران، به استنتاجات جدیدی رسیده‌اند. به عبارت دیگر، برخی با تأمل در لوازم منطقی اصول بنیادینی که پذیرفته‌اند (صراط مستقیم)، آن‌ها را بسط می‌دهند و برخی با تأمل در اشکالات راه‌هایی که آن‌ها را اشتباه می‌پندارند (سُبُل غیّ) به دنبال یافتن و بسط راه حق و رشد می‌گردند. هر دو روش در میان بزرگان علمی ما سابقه دارد؛ اما معمولاً عالمانی که مؤسس سبک و مکتب بوده‌اند، راه نخست را طی کرده‌اند.

ب. این‌که یک مؤسس تنها به نقشه خودش فکر کند و نقشه‌های دیگران را نبیند، عیب نیست؛ اساساً وجه مؤسس بودن این افراد این است که خودشان هستند و به دیگران ارجاع نمی‌دهند؛ به عنوان مثال، افرادی مثل ائمه معصوم(ع) نباید در پاسخ به سؤالات ما بگویند، جواب این سؤال این است، چون ارسطو یا افلاطون چنین گفته‌اند! اساساً وجه چشمه بودن آن‌ها به این است که خودشان، خودشان هستند و اگر آن‌ها بخواهند به دیگران ارجاع دهند، دیگر چشمه نخواهند بود. حضرت امام (ره) وقتی به ایران برگشتند، یکی از خبرنگاران خارجی در فرودگاه مهرآباد از ایشان می‌پرسد: حضرت آیت‌الله! ما شنیدیم که شما می‌خواهید حکومت تأسیس کنید، از طرف دیگر شنیدیم که شما غرب را مطالعه نکرده‌اید، آیا فکر نمی‌کنید در شرایط پیچیده امروزی، در همان ابتدای کار شکست بخورید؟ حضرت امام در پاسخ به ایشان می‌فرماید: چه خوب است که من شما را نخوانده‌ام، چرا که من خودم طرح دارم و نیازی به مطالعه شما ندارم.

ج. اگر مؤسس یک مکتب فکری قرار است که مکاتب دیگران خواند، این امر دربارة همه افراد یک مکتب نمی‌تواند صادق باشد؛ به عبارت دیگر؛ اگر حضرت امام غرب را نخوانده و بلکه نباید می‌خوانده، این امر به این معنی نیست که شاگردان مکتب ایشان از قبیل شهید مطهری و دیگران نیز نباید غرب را مطالعه کنند. یکی از اشکالات برخی از محققان و پژوهش‌گران فرهنگستان این است که در حالی که نه مؤسس هستند و نه در جایگاه قریب به آن، روش و نتایج تأملات علمی دیگران را به هیچ گرفته و مطالعه نمی‌کنند. این امر به نوبه خود باعث شده تا مانع برقراری یک تعامل و گفت‌وگوی علمی واقعی میان اندیشه‌های فرهنگستان و دیگران شود.

 

۷. با مطالعه در تاریخ شکل‌گیری علم، به وضوح درمی‌یابیم که تحول و تطور علم همیشه فرایندی ـ دیالکتیکی بوده است؛ بدین معنی که این‌گونه نیست که باید مرحله نخست تولید علم به تمامه تمام شود تا آن‌گاه بتوانیم وارد مراحل بعدی شویم، بلکه هر کشف علمی در آزمایشگاه، به تناسب، تأثیر خود را در دانشگاه، کارخانه، بازار و خانه می‌گذارد. لازم و حتی معقول هم نیست که منتظر بمانیم تا همة آن‌چه قرار است در آزمایشگاه کشف شود، حاصل شود، آن‌گاه در دانشگاه قدم گذاریم. با این حساب، این دفاع از فرهنگستان علوم اسلامی که ادبیات تولیدی آن‌ها ناظر به زبان تولید بوده و هنوز زبان توزیع خود را تولید نکرده‌اند، موجه به نظر نمی‌رسد. به‌ویژه این‌که چند دهه از نضج و رشد زبان تولید در آن‌جا می‌گذرد. ادبیات تولید آن‌ها باید در هر مرحله از بسط خود، ادبیات توزیع مناسب خود را نیز در پی می‌داشت. شاید یکی از علل این‌که این کار به تعویق افتاده،‌ فقدان عرضة به موقع ادبیات تولید آن‌جا به جامعه علمی بوده است. فرهنگستان علوم اسلامی باید بسیار بیش‌تر از آن‌چه امروز در بازار نشر، کتاب و مقاله وارد کرده، وارد می‌کرده است. هرچند، متأسفانه همین اندک منشوراتی هم که داشته‌اند، به دلیل حاکمیت سیاست‌های علمی غلط، عمدتاً مورد بی‌مهری جامعه علمی قرار گرفته است و مادام که این سیاست‌ها ـ که در رأس آن‌ها، راهبری سیاست بر تفکر است ـ اصلاح نشود، امیدی به یک گفت‌وگوی واقعی علمی میان فرهنگستان و غیر آن نخواهد بود.

 

منبع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی